مرگ اندیشی

مرگ، آغاز زندگی دیگر

گاهی به تفلسف مینشینم. گاهی با فکر مرگ بازی میکنم.
در این وبلاگ، اندیشه های فلسفی خود درباره مرگ را با دیگران به اشتراک خواهم گذاشت. گاهی جملات ادبی نیز به یاری من شتافته است.
نظر دیگران برای من اهمیت دارد.

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «deathology» ثبت شده است

چیست نشانی آنک هست جهانی دگر؟

رفتن این کهنه ها، نو شدن حالهاست

صبح نو و شام نو، باغ نو و دام نو

هر نفَس اندیشه نو، نو خوشی و نو غناست

نو زکجا میرسد؟ کهنه کجا میرود؟

گر نه ورای نظر عالم بی منتهاست

عالم چون آب جوست، کهنه نماید ولیک

میرود و میرسد، نو نو این از کجاست؟

خامش و دیگر مگو، آنکه سخن بایدش

اصل سخن گو بجو، اصل سخن شاه ماست

مولوی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۳

«انسان» را از «انس» ساخته اند

ببین چقدر با اطراف و اطرافیان خود مأنوسی!

این «انس» میتواند کمند بلا، یا کلید نجات تو باشد

اگر مأنوس با چیزی باشی که پایا و محیط بر توست، پس از مرگ از آن محروم نخواهی بود

و شاید معین تو باشد

و اگر مأنوس با چیزی باشی که نپاید، مرگ درّه ای خواهد بود که برای ابد بین تو و آن جدایی خواهد افکند

و تو از این جدائی در حسرتی غریب به سر خواهی برد

پس این را در اعماق ذهن خود نگاه دار که:

«آنچه را که نپاید، دلبستگی را نشاید»

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۳ ، ۱۰:۲۲
زندگی ما بی شباهت به زندگی یک شهاب نیست
در گوشه ای از آسمان، متولد میشویم
مسیری کوتاه یا بلند را طی میکنیم
به زودی از صفحه روزگار محو خواهیم شد
و به ندرت حتی مدتی در یادها باقی میمانیم
و این حکایت زندگی ماست که:
«آمد
زیست
رفت»
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۱۰:۰۲

خود را دریاب

تو کیستی؟

روح یا بدن؟

اگر «من» تو، روح توست، و اگر بدن تو تنها وسیله ای در اختیار روح توست، پس چرا باید خود را با بدنت اشتباه بگیری؟!

این اشتباه است که وقتی میگوئی «من»، به بدنت اشاره میکنی!

«من»، روحی مجرد است و «مجرد»، خارج از ابعاد مکانی است!

مگر «عقل» مکان دارد؟

و «عشق» کجاست؟

و آیا میتوان برای «نفرت» جایگاهی یافت؟

«انسان روح است، نه بدن»

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۰۹:۲۷

این کهنه جهان به کس نماند باقی

رفتند و رویم و دیگر آیند و روند

خیام

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۲:۱۰

ما مسافر هستیم

برخی از ما رسیده اند

و برخی هنوز سفر خود را آغاز نکرده اند

ما نیز در این راه، گاهی همسفر میشویم

گاهی با یکدیگر بطور اتفاقی آشنا میگردیم

و سپس سیر همیشگی این سفر، ما را از یکدیگر جدا میکند

این سفر یک سیر یکپارچه و بدون انقطاع است که هیچ کس را مجال توقف نمیدهند

اولین توقف، آخرین توقف است؛ یعنی مرگ

اما هر کس خودش مسئول انتخاب مسیرش است!

روزی همه با هم جمع خواهیم شد

و سپس هر کس را راهی جایگاهی خواهند کرد که خودش انتخاب کرده!

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۲

مرگ حتمی است.

فکر مرگ نیز حتمی است؛ هیچ کس نیست که فکر مرگ او را مشغول نساخته باشد.

اما برخی شوق به مرگ دارند و برخی در تمام عمر خود از آن میگریزند.

اما هیچ کس را از مرگ، گزیر نیست.

آنان که دنیا را محل گذر دانسته و برای جهان دیگر توشه انباشته اند، با مرگ مانوس اند و زندگی شیرینی را سپری خواهند کرد.

عمر برای این گروه، غنیمتی است تا توشه بیشتری جمع کنند

و آنان که دنیا را فرصتی برای برآوردن آرزوها دانسته اند، باید تلاش کنند که فکر مرگ آنان را پژمرده نسازد.

اینان عمری از چیزی که غیر قابل اجتناب است، فرار میکنند!

اینان زندگی تلخی را تجربه خواهند کرد.

«و کسی که از یاد من روی گرداند، زندگی فلاکتباری خواهد داشت»

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۰۱:۳۱

هرگز اندیشیده ای که چقدر در حرکت هستیم؟!

آیا چیزی را سراغ داری که آرام باشد؟

هیچ چیز ثبات ندارد

هیچ چیز آرام نیست

انسانها پیر میشوند

و اجسام رو به سوی فرسودگی دارند

حتی خورشید نیز، مثل همه خواهرانش روزی خواهد مرد

در دل یک اتم هم غوغاست؛ الکترونهای بیتاب آن روزی بر هسته اش سقوط خواهند کرد و یک جسم نوترونی صرف را تشکیل خواهد داد

همه چیز بیتاب است

و بیتاب تر از همه، زمان!

این حرکتی است که همه ما خسته از آنیم؛ اما شاید این خستگی را در نمی یابیم

عالم پس از مرگ، چنین نیست

آنچه که هستی، هستی

نه پیر و فرسوده میشوی، و نه غم تلخ و شیرین آینده داری!

ثبات و آرامش ابدی در انتظار ماست

و شاید ثباتی همراه عذاب؛ و این به اعمالت وابسته  است

و این یک روی سکه است!!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۰۱

پروردگارا

فرمودی هر شب جمعه، جمعه بخوانیم

و چه نیکو در آن به یادمان آوردی که:

«قُل إنَّ الموت الذی تفرّون مِنه فإنّه مُلاقِیکُم ثمَّ تُردُّونَ إلی عالِمِ الغَیبِ و الشّهادةِ فیُنَبِّئُکُم بِما کنتم تعملون»

یعنی:

«بگو آن مرگی که از آن فرار میکنید، با شما ملاقات خواهد کرد. سپس نزد خداوند عالِم پنهان و آشکار بازگشت داده خواهید شد تا به کارهائی که کرده اید آگاهتان سازد»

جمعة/8

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۹:۰۷

دریغا که بی ما بسی روزگار

بروید گل و بشکفد نوبهار

بسی تیر و دیماه و اردیبهست

بیاید که ما خاک باشیم و خشت

سعدی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۷:۲۳