مرگ اندیشی

مرگ، آغاز زندگی دیگر

گاهی به تفلسف مینشینم. گاهی با فکر مرگ بازی میکنم.
در این وبلاگ، اندیشه های فلسفی خود درباره مرگ را با دیگران به اشتراک خواهم گذاشت. گاهی جملات ادبی نیز به یاری من شتافته است.
نظر دیگران برای من اهمیت دارد.

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۲۸ مطلب با موضوع «فلسفی» ثبت شده است

کرم پروانه ای که در پیله به سر میبَرَد، چه خبر دارد از بهار و گلهای خوشبو و رنگارنگ آن؟

به کنجی تنگ و تاریک دل خوش داشته و نگران آمدن موسم رهائی است.

ما نیز از پا گذاشتن در دنیایی دیگر در هراسیم،

اما آنان که رفته اند از رفتن خود آزرده نیستند، بلکه از فرصتهای فوت شده در افسوس اند!


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۰۸

مرگ، نمایش عجز ماده است!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۲۰

عمر تو، شمار نَفَس های توست

«نفسهای آدمی، گامهائی است که به سوی مرگ بر میدارد.»

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۱۳:۳۰
ما در سیر تدریجی زمان، دائماً از لحظه ای به لحظه دیگر منتقل میشویم
اندکی بیاندیش!
ما دائماً با لحظه ای وداع میکنیم و با لحظه دیگر آشنا میشویم
و این یعنی:
ما هر لحظه میمیریم و در لحظه ای دیگر متولد میشویم!
لحظات را قدر بدان!
و بدان که مردگان را مجالی برای بازگشت نیست
***
و اما مرگ...
مرگ خداحافظی با این لحظه های پیاپی، و تولد در عالم ثبات است
۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۳ ، ۱۱:۱۳

«انسان» را از «انس» ساخته اند

ببین چقدر با اطراف و اطرافیان خود مأنوسی!

این «انس» میتواند کمند بلا، یا کلید نجات تو باشد

اگر مأنوس با چیزی باشی که پایا و محیط بر توست، پس از مرگ از آن محروم نخواهی بود

و شاید معین تو باشد

و اگر مأنوس با چیزی باشی که نپاید، مرگ درّه ای خواهد بود که برای ابد بین تو و آن جدایی خواهد افکند

و تو از این جدائی در حسرتی غریب به سر خواهی برد

پس این را در اعماق ذهن خود نگاه دار که:

«آنچه را که نپاید، دلبستگی را نشاید»

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۳ ، ۱۰:۲۲
زندگی ما بی شباهت به زندگی یک شهاب نیست
در گوشه ای از آسمان، متولد میشویم
مسیری کوتاه یا بلند را طی میکنیم
به زودی از صفحه روزگار محو خواهیم شد
و به ندرت حتی مدتی در یادها باقی میمانیم
و این حکایت زندگی ماست که:
«آمد
زیست
رفت»
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۱۰:۰۲

خود را دریاب

تو کیستی؟

روح یا بدن؟

اگر «من» تو، روح توست، و اگر بدن تو تنها وسیله ای در اختیار روح توست، پس چرا باید خود را با بدنت اشتباه بگیری؟!

این اشتباه است که وقتی میگوئی «من»، به بدنت اشاره میکنی!

«من»، روحی مجرد است و «مجرد»، خارج از ابعاد مکانی است!

مگر «عقل» مکان دارد؟

و «عشق» کجاست؟

و آیا میتوان برای «نفرت» جایگاهی یافت؟

«انسان روح است، نه بدن»

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۰۹:۲۷
ای انسان
تو به زودی به ملاقات با پروردگارت خواهی شتافت
لختی بیاندیش
در این ملاقات، تو شأنی نداری
تو در برابر هستی نامحدود او قطره ای در برابر اقیانوسی بیکران هستی
و این از احاطه اوست که از هیچ کس غافل نیست!
اما ملاقات تو با او از دو حال خارج نیست:
یا او را از خودت خوشنود خواهی یافت
و یا با غضبش مواجه خواهی شد
و تو را راه فراری نیست
و این سرنوشت ابدی تو را رقم خواهد زد:
رضایت ابدی، یا حسرت ابدی
پس نیک بیاندیش که کدام اعمالت، سبب خوشنودی او خواهد شد؟!
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۰
آنچه را پایان است، هر اندازه که مدید باشد، باز هم کوتاه است


و تو چگونه خواهی توانست در تناسب بین باقی و فانی، برای فانی شأنی قائل شوی؟!
عدد هر اندازه که بزرگ باشد، باز هم در نسبتی که با بینهایت دارد، به صفر متمایل میشود!
پس باید در گرداب بی امان این دریای متلاطم، بر صخره ابدیت لنگر اندازیم
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۴:۰۳

ما مسافر هستیم

برخی از ما رسیده اند

و برخی هنوز سفر خود را آغاز نکرده اند

ما نیز در این راه، گاهی همسفر میشویم

گاهی با یکدیگر بطور اتفاقی آشنا میگردیم

و سپس سیر همیشگی این سفر، ما را از یکدیگر جدا میکند

این سفر یک سیر یکپارچه و بدون انقطاع است که هیچ کس را مجال توقف نمیدهند

اولین توقف، آخرین توقف است؛ یعنی مرگ

اما هر کس خودش مسئول انتخاب مسیرش است!

روزی همه با هم جمع خواهیم شد

و سپس هر کس را راهی جایگاهی خواهند کرد که خودش انتخاب کرده!

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۲