«انسان» را از «انس» ساخته اند
ببین چقدر با اطراف و اطرافیان خود مأنوسی!
این «انس» میتواند کمند بلا، یا کلید نجات تو باشد
اگر مأنوس با چیزی باشی که پایا و محیط بر توست، پس از مرگ از آن محروم نخواهی بود
و شاید معین تو باشد
و اگر مأنوس با چیزی باشی که نپاید، مرگ درّه ای خواهد بود که برای ابد بین تو و آن جدایی خواهد افکند
و تو از این جدائی در حسرتی غریب به سر خواهی برد
پس این را در اعماق ذهن خود نگاه دار که:
«آنچه را که نپاید، دلبستگی را نشاید»
خود را دریاب
تو کیستی؟
روح یا بدن؟
اگر «من» تو، روح توست، و اگر بدن تو تنها وسیله ای در اختیار روح توست، پس چرا باید خود را با بدنت اشتباه بگیری؟!
این اشتباه است که وقتی میگوئی «من»، به بدنت اشاره میکنی!
«من»، روحی مجرد است و «مجرد»، خارج از ابعاد مکانی است!
مگر «عقل» مکان دارد؟
و «عشق» کجاست؟
و آیا میتوان برای «نفرت» جایگاهی یافت؟
«انسان روح است، نه بدن»
ما مسافر هستیم
برخی از ما رسیده اند
و برخی هنوز سفر خود را آغاز نکرده اند
ما نیز در این راه، گاهی همسفر میشویم
گاهی با یکدیگر بطور اتفاقی آشنا میگردیم
و سپس سیر همیشگی این سفر، ما را از یکدیگر جدا میکند
این سفر یک سیر یکپارچه و بدون انقطاع است که هیچ کس را مجال توقف نمیدهند
اولین توقف، آخرین توقف است؛ یعنی مرگ
اما هر کس خودش مسئول انتخاب مسیرش است!
روزی همه با هم جمع خواهیم شد
و سپس هر کس را راهی جایگاهی خواهند کرد که خودش انتخاب کرده!