چیست نشانی آنک هست جهانی دگر؟
رفتن این کهنه ها، نو شدن حالهاست
صبح نو و شام نو، باغ نو و دام نو
هر نفَس اندیشه نو، نو خوشی و نو غناست
نو زکجا میرسد؟ کهنه کجا میرود؟
گر نه ورای نظر عالم بی منتهاست
عالم چون آب جوست، کهنه نماید ولیک
میرود و میرسد، نو نو این از کجاست؟
خامش و دیگر مگو، آنکه سخن بایدش
اصل سخن گو بجو، اصل سخن شاه ماست
مولوی
«انسان» را از «انس» ساخته اند
ببین چقدر با اطراف و اطرافیان خود مأنوسی!
این «انس» میتواند کمند بلا، یا کلید نجات تو باشد
اگر مأنوس با چیزی باشی که پایا و محیط بر توست، پس از مرگ از آن محروم نخواهی بود
و شاید معین تو باشد
و اگر مأنوس با چیزی باشی که نپاید، مرگ درّه ای خواهد بود که برای ابد بین تو و آن جدایی خواهد افکند
و تو از این جدائی در حسرتی غریب به سر خواهی برد
پس این را در اعماق ذهن خود نگاه دار که:
«آنچه را که نپاید، دلبستگی را نشاید»
مرگ حتمی است.
فکر مرگ نیز حتمی است؛ هیچ کس نیست که فکر مرگ او را مشغول نساخته باشد.
اما برخی شوق به مرگ دارند و برخی در تمام عمر خود از آن میگریزند.
اما هیچ کس را از مرگ، گزیر نیست.
آنان که دنیا را محل گذر دانسته و برای جهان دیگر توشه انباشته اند، با مرگ مانوس اند و زندگی شیرینی را سپری خواهند کرد.
عمر برای این گروه، غنیمتی است تا توشه بیشتری جمع کنند
و آنان که دنیا را فرصتی برای برآوردن آرزوها دانسته اند، باید تلاش کنند که فکر مرگ آنان را پژمرده نسازد.
اینان عمری از چیزی که غیر قابل اجتناب است، فرار میکنند!
اینان زندگی تلخی را تجربه خواهند کرد.
«و کسی که از یاد من روی گرداند، زندگی فلاکتباری خواهد داشت»
ای انسان
هستی، دارای حقیقتی در پس ظاهر خویش است
اگر از سراب اطراف خود چشم بپوشی، آن حقیقت را خواهی دید
مرگ نوعی چشم پوشی اجباری است!
اما بنگر چقدر خود را برای مواجهه با آن حقیقت آماده ساخته ای؟!
مراقب باش!
برخی چنان چشم حقیقت بین خود را بسته اند، که حتی پس از مرگ هم گشوده نخواهد شد!
«و هر که در این دنیا نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا و گمراه تر است»
مرگ چیزی نیست جز قطع تعلقات انسان از عالم ماده
فرقی نمیکند که این انقطاع چگونه صورت پذیرد
مرگ، ممکن است با جدا شدن همیشگی روح از بدن، حاصل شود
و ممکن است با قطع تعلق انسان از دنیا در زمان حیاتش باشد
در این صورت در حالی که فرد زنده است، مرگش نیز فرا رسیده!
این انقطاع، با اراده خود او و با زحمت زیاد حاصل میشود
او با اختیار خود مرده
و این را «مرگ اختیاری» گویند