مرگ اندیشی

مرگ، آغاز زندگی دیگر

گاهی به تفلسف مینشینم. گاهی با فکر مرگ بازی میکنم.
در این وبلاگ، اندیشه های فلسفی خود درباره مرگ را با دیگران به اشتراک خواهم گذاشت. گاهی جملات ادبی نیز به یاری من شتافته است.
نظر دیگران برای من اهمیت دارد.

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی با مرگ» ثبت شده است

ما در سیر تدریجی زمان، دائماً از لحظه ای به لحظه دیگر منتقل میشویم
اندکی بیاندیش!
ما دائماً با لحظه ای وداع میکنیم و با لحظه دیگر آشنا میشویم
و این یعنی:
ما هر لحظه میمیریم و در لحظه ای دیگر متولد میشویم!
لحظات را قدر بدان!
و بدان که مردگان را مجالی برای بازگشت نیست
***
و اما مرگ...
مرگ خداحافظی با این لحظه های پیاپی، و تولد در عالم ثبات است
۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۳ ، ۱۱:۱۳

به صدای قلبت گوش کن

گوئی مدام زمزمه میکند:

حانَ الرَّحِیل، حانَ الرَّحِیل، حانَ الرَّحِیل، ...

یعنی وقت رفتن فرا رسیده!

و هر تپش، یک قدم ما را به زمان رفتن نزدیکتر میکند!

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۴:۴۷
در دیار ما که جان از بهر مردن میدهند
آرزوی عمر جاویدان ندراد هیچ کس
صائب
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۰۷:۱۲
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم، به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم، کی ز مردن کم شدم؟
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کلُّ شیءٍ هالک الّا وَجهُهُ
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچه اندر وهم ناید، آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم إنّا إلَیهِ راجِعون
مولوی
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۱:۴۲

مرگ چیزی نیست جز قطع تعلقات انسان از عالم ماده

فرقی نمیکند که این انقطاع چگونه صورت پذیرد

مرگ، ممکن است با جدا شدن همیشگی روح از بدن، حاصل شود

و ممکن است با قطع تعلق انسان از دنیا در زمان حیاتش باشد

در این صورت در حالی که فرد زنده است، مرگش نیز فرا رسیده!

این انقطاع، با اراده خود او و با زحمت زیاد حاصل میشود

او با اختیار خود مرده

و این را «مرگ اختیاری» گویند

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۱

مرگ را دانم، ولی تا کوی دوست

راه اگر نزدیکتر دانی، بگو!

مولوی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۰۷:۳۲
جاده ای که روان ما در آن حرکت میکند، مسیر پر فراز و نشیبی است
گاهی شادی و سرور، ما را به بلند ترین قله های این راه میکشاند
و گاه نیز در حضیض غم و اندوه فرو میرویم
اما این اندیشه مرگ است که در هر دو حالت، ما را از مخمصه نجات میدهد
در قله های شادمانی که گاه ما را از خود بیخود میکند،این صدای مرگ است که میگوید: هشدار که این حال خواهد گذشت
و در دره های غم و اندوه، باز این مرگ است که بشارت به رهایی میدهد
اگر مرگ نبود، شاید امید به زندگی، به صفر میل می نمود؛ محزون را غم می پژمرد؛ و مسرور خود را در آخر خط می دید!

«و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می گشت»
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۲ دی ۹۳ ، ۰۰:۵۷

وقتی به سفر میروی، مقصد تو تنها چیزی است که تو را در همه لحظه ها همراهی میکند

در هر قدم، این فکر مقصد است که تو را به پیش میراند

موتورهای هواپیما، بیتاب رسیدن هستند

زندگی نیز یک سفر است

اگر کمی دقت کنی، هرگز گوشهایت از زمزمه مرگ خالی نیست!

اصلاً برای مرگ متولد شده ای!

به گذر زمان دقت کن؛ گذشتن هر لحظه، حکایت از آن دارد که یک لحظه دیگر به مرگ نزدیکتر شده ای

اگر مقصد نبود، چه نیازی بود به آغاز سفر؟! و اگر مرگ در پیش نبود، چه نیازی بود به تولد؟!

لحظه لحظه، این مرگ است که زندگی را به پیش میراند!


«زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ»

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۹

و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست

مرگ وارونه یک زنجره نیست

مرگ در ذهن اقاقی جاری است

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید

مرگ با خوشه انگور می آید به دهان

مرگ در حنجره سرخ-گلو میخواند

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است

مرگ گاهی ریحان می چیند

مرگ گاهی ودکا می نوشد

گاه در سایه [نشسته] است به ما می نگرد

و همه می دانیم

ریه های لذت، پر اکسیژن مرگ است

سهراب

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۶:۱۵