بگذار هرچه داری و بگذر که هیچ نیست
این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست
سعدی
سیلاب گرفت گرد ویرانه عمر
وآغازِ پُری نهاد پیمانه عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمّالِ زمانه رخت از خانه عمر
حافظ
ما مسافر هستیم
برخی از ما رسیده اند
و برخی هنوز سفر خود را آغاز نکرده اند
ما نیز در این راه، گاهی همسفر میشویم
گاهی با یکدیگر بطور اتفاقی آشنا میگردیم
و سپس سیر همیشگی این سفر، ما را از یکدیگر جدا میکند
این سفر یک سیر یکپارچه و بدون انقطاع است که هیچ کس را مجال توقف نمیدهند
اولین توقف، آخرین توقف است؛ یعنی مرگ
اما هر کس خودش مسئول انتخاب مسیرش است!
روزی همه با هم جمع خواهیم شد
و سپس هر کس را راهی جایگاهی خواهند کرد که خودش انتخاب کرده!
پروردگارا
فرمودی هر شب جمعه، جمعه بخوانیم
و چه نیکو در آن به یادمان آوردی که:
«قُل إنَّ الموت الذی تفرّون مِنه فإنّه مُلاقِیکُم ثمَّ تُردُّونَ إلی عالِمِ الغَیبِ و الشّهادةِ فیُنَبِّئُکُم بِما کنتم تعملون»
یعنی:
«بگو آن مرگی که از آن فرار میکنید، با شما ملاقات خواهد کرد. سپس نزد خداوند عالِم پنهان و آشکار بازگشت داده خواهید شد تا به کارهائی که کرده اید آگاهتان سازد»
جمعة/8