سیلاب گرفت گرد ویرانه عمر
وآغازِ پُری نهاد پیمانه عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمّالِ زمانه رخت از خانه عمر
حافظ
سیلاب گرفت گرد ویرانه عمر
وآغازِ پُری نهاد پیمانه عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمّالِ زمانه رخت از خانه عمر
حافظ
مرگ حتمی است.
فکر مرگ نیز حتمی است؛ هیچ کس نیست که فکر مرگ او را مشغول نساخته باشد.
اما برخی شوق به مرگ دارند و برخی در تمام عمر خود از آن میگریزند.
اما هیچ کس را از مرگ، گزیر نیست.
آنان که دنیا را محل گذر دانسته و برای جهان دیگر توشه انباشته اند، با مرگ مانوس اند و زندگی شیرینی را سپری خواهند کرد.
عمر برای این گروه، غنیمتی است تا توشه بیشتری جمع کنند
و آنان که دنیا را فرصتی برای برآوردن آرزوها دانسته اند، باید تلاش کنند که فکر مرگ آنان را پژمرده نسازد.
اینان عمری از چیزی که غیر قابل اجتناب است، فرار میکنند!
اینان زندگی تلخی را تجربه خواهند کرد.
«و کسی که از یاد من روی گرداند، زندگی فلاکتباری خواهد داشت»
بس نامور به زیر زمین دفن کرده اند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماد
زنده است نام فرّخ نوشینروان به خیر
گرچه بسی گذشت که نوشینروان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ برآید «فلان» نماند
سعدی