مرگ حتمی است.
فکر مرگ نیز حتمی است؛ هیچ کس نیست که فکر مرگ او را مشغول نساخته باشد.
اما برخی شوق به مرگ دارند و برخی در تمام عمر خود از آن میگریزند.
اما هیچ کس را از مرگ، گزیر نیست.
آنان که دنیا را محل گذر دانسته و برای جهان دیگر توشه انباشته اند، با مرگ مانوس اند و زندگی شیرینی را سپری خواهند کرد.
عمر برای این گروه، غنیمتی است تا توشه بیشتری جمع کنند
و آنان که دنیا را فرصتی برای برآوردن آرزوها دانسته اند، باید تلاش کنند که فکر مرگ آنان را پژمرده نسازد.
اینان عمری از چیزی که غیر قابل اجتناب است، فرار میکنند!
اینان زندگی تلخی را تجربه خواهند کرد.
«و کسی که از یاد من روی گرداند، زندگی فلاکتباری خواهد داشت»
هرگز اندیشیده ای که چقدر در حرکت هستیم؟!
آیا چیزی را سراغ داری که آرام باشد؟
هیچ چیز ثبات ندارد
هیچ چیز آرام نیست
انسانها پیر میشوند
و اجسام رو به سوی فرسودگی دارند
حتی خورشید نیز، مثل همه خواهرانش روزی خواهد مرد
در دل یک اتم هم غوغاست؛ الکترونهای بیتاب آن روزی بر هسته اش سقوط خواهند کرد و یک جسم نوترونی صرف را تشکیل خواهد داد
همه چیز بیتاب است
و بیتاب تر از همه، زمان!
این حرکتی است که همه ما خسته از آنیم؛ اما شاید این خستگی را در نمی یابیم
عالم پس از مرگ، چنین نیست
آنچه که هستی، هستی
نه پیر و فرسوده میشوی، و نه غم تلخ و شیرین آینده داری!
ثبات و آرامش ابدی در انتظار ماست
و شاید ثباتی همراه عذاب؛ و این به اعمالت وابسته است
و این یک روی سکه است!!!
مرگ چیزی نیست جز قطع تعلقات انسان از عالم ماده
فرقی نمیکند که این انقطاع چگونه صورت پذیرد
مرگ، ممکن است با جدا شدن همیشگی روح از بدن، حاصل شود
و ممکن است با قطع تعلق انسان از دنیا در زمان حیاتش باشد
در این صورت در حالی که فرد زنده است، مرگش نیز فرا رسیده!
این انقطاع، با اراده خود او و با زحمت زیاد حاصل میشود
او با اختیار خود مرده
و این را «مرگ اختیاری» گویند
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ-گلو میخواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودکا می نوشد
گاه در سایه [نشسته] است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لذت، پر اکسیژن مرگ است
سهراب