مرگ اندیشی

مرگ، آغاز زندگی دیگر

گاهی به تفلسف مینشینم. گاهی با فکر مرگ بازی میکنم.
در این وبلاگ، اندیشه های فلسفی خود درباره مرگ را با دیگران به اشتراک خواهم گذاشت. گاهی جملات ادبی نیز به یاری من شتافته است.
نظر دیگران برای من اهمیت دارد.

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شوق به مرگ» ثبت شده است

حجاب چهره جان میشود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

حافظ

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۲۰

«آزمودم، مرگ من در زندگی است

چون رهم زین زندگی پایندگی است»

مولوی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۰۸

کرم پروانه ای که در پیله به سر میبَرَد، چه خبر دارد از بهار و گلهای خوشبو و رنگارنگ آن؟

به کنجی تنگ و تاریک دل خوش داشته و نگران آمدن موسم رهائی است.

ما نیز از پا گذاشتن در دنیایی دیگر در هراسیم،

اما آنان که رفته اند از رفتن خود آزرده نیستند، بلکه از فرصتهای فوت شده در افسوس اند!


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۰۸

مرگ حتمی است.

فکر مرگ نیز حتمی است؛ هیچ کس نیست که فکر مرگ او را مشغول نساخته باشد.

اما برخی شوق به مرگ دارند و برخی در تمام عمر خود از آن میگریزند.

اما هیچ کس را از مرگ، گزیر نیست.

آنان که دنیا را محل گذر دانسته و برای جهان دیگر توشه انباشته اند، با مرگ مانوس اند و زندگی شیرینی را سپری خواهند کرد.

عمر برای این گروه، غنیمتی است تا توشه بیشتری جمع کنند

و آنان که دنیا را فرصتی برای برآوردن آرزوها دانسته اند، باید تلاش کنند که فکر مرگ آنان را پژمرده نسازد.

اینان عمری از چیزی که غیر قابل اجتناب است، فرار میکنند!

اینان زندگی تلخی را تجربه خواهند کرد.

«و کسی که از یاد من روی گرداند، زندگی فلاکتباری خواهد داشت»

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۰۱:۳۱

هرگز اندیشیده ای که چقدر در حرکت هستیم؟!

آیا چیزی را سراغ داری که آرام باشد؟

هیچ چیز ثبات ندارد

هیچ چیز آرام نیست

انسانها پیر میشوند

و اجسام رو به سوی فرسودگی دارند

حتی خورشید نیز، مثل همه خواهرانش روزی خواهد مرد

در دل یک اتم هم غوغاست؛ الکترونهای بیتاب آن روزی بر هسته اش سقوط خواهند کرد و یک جسم نوترونی صرف را تشکیل خواهد داد

همه چیز بیتاب است

و بیتاب تر از همه، زمان!

این حرکتی است که همه ما خسته از آنیم؛ اما شاید این خستگی را در نمی یابیم

عالم پس از مرگ، چنین نیست

آنچه که هستی، هستی

نه پیر و فرسوده میشوی، و نه غم تلخ و شیرین آینده داری!

ثبات و آرامش ابدی در انتظار ماست

و شاید ثباتی همراه عذاب؛ و این به اعمالت وابسته  است

و این یک روی سکه است!!!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۰۱
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم، به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم، کی ز مردن کم شدم؟
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کلُّ شیءٍ هالک الّا وَجهُهُ
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچه اندر وهم ناید، آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم إنّا إلَیهِ راجِعون
مولوی
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۱:۴۲

مرگ چیزی نیست جز قطع تعلقات انسان از عالم ماده

فرقی نمیکند که این انقطاع چگونه صورت پذیرد

مرگ، ممکن است با جدا شدن همیشگی روح از بدن، حاصل شود

و ممکن است با قطع تعلق انسان از دنیا در زمان حیاتش باشد

در این صورت در حالی که فرد زنده است، مرگش نیز فرا رسیده!

این انقطاع، با اراده خود او و با زحمت زیاد حاصل میشود

او با اختیار خود مرده

و این را «مرگ اختیاری» گویند

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۱

مرگ را دانم، ولی تا کوی دوست

راه اگر نزدیکتر دانی، بگو!

مولوی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۰۷:۳۲
جاده ای که روان ما در آن حرکت میکند، مسیر پر فراز و نشیبی است
گاهی شادی و سرور، ما را به بلند ترین قله های این راه میکشاند
و گاه نیز در حضیض غم و اندوه فرو میرویم
اما این اندیشه مرگ است که در هر دو حالت، ما را از مخمصه نجات میدهد
در قله های شادمانی که گاه ما را از خود بیخود میکند،این صدای مرگ است که میگوید: هشدار که این حال خواهد گذشت
و در دره های غم و اندوه، باز این مرگ است که بشارت به رهایی میدهد
اگر مرگ نبود، شاید امید به زندگی، به صفر میل می نمود؛ محزون را غم می پژمرد؛ و مسرور خود را در آخر خط می دید!

«و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می گشت»
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۲ دی ۹۳ ، ۰۰:۵۷

و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست

مرگ وارونه یک زنجره نیست

مرگ در ذهن اقاقی جاری است

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید

مرگ با خوشه انگور می آید به دهان

مرگ در حنجره سرخ-گلو میخواند

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است

مرگ گاهی ریحان می چیند

مرگ گاهی ودکا می نوشد

گاه در سایه [نشسته] است به ما می نگرد

و همه می دانیم

ریه های لذت، پر اکسیژن مرگ است

سهراب

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۶:۱۵