انسان، بدن نیست
انسان روح مجردی است که خارج از ابعاد مکانی به سر می بَرَد
اما با بدنش سر و کار دارد
او با بدن خود مأنوس است
این انس آنقدر شدید شده که خود را با آن اشتباه میگیرد
مانند کسی که در یک بازی جنگی، خود را با شخصیت آن بازی اشتباه میگیرد
و وقتی آن جنگجو در فضای خیالی مجازی بازی مرد، میمیرد
و میگوید: من مُردم
و مَجاز است که بگوئی: من لاغرم
اما گوئی انسان را برای انس گرفتن آفریده اند!
اگر با بدن مأنوس باشی، خود را با آن اشتباه میگیری
آن گاه، پس از مرگ، از این که بدنت پوسیده میشود نگران میشوی
و عذاب میکشی
اما چه کسی مقصر اشتباهی است که تو در همه عمر داشته ای؟
خود را دریاب
تو کیستی؟
روح یا بدن؟
اگر «من» تو، روح توست، و اگر بدن تو تنها وسیله ای در اختیار روح توست، پس چرا باید خود را با بدنت اشتباه بگیری؟!
این اشتباه است که وقتی میگوئی «من»، به بدنت اشاره میکنی!
«من»، روحی مجرد است و «مجرد»، خارج از ابعاد مکانی است!
مگر «عقل» مکان دارد؟
و «عشق» کجاست؟
و آیا میتوان برای «نفرت» جایگاهی یافت؟
«انسان روح است، نه بدن»