سیلاب گرفت گرد ویرانه عمر
وآغازِ پُری نهاد پیمانه عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمّالِ زمانه رخت از خانه عمر
حافظ
سیلاب گرفت گرد ویرانه عمر
وآغازِ پُری نهاد پیمانه عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمّالِ زمانه رخت از خانه عمر
حافظ
بس نامور به زیر زمین دفن کرده اند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماد
زنده است نام فرّخ نوشینروان به خیر
گرچه بسی گذشت که نوشینروان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ برآید «فلان» نماند
سعدی
در خواب، متوجه حقائق اطراف خود نیستیم
همه فکر و ذکر ما، معطوف به خیالی است که در ذهن میپروریم
شاید از چیزی عصبانی شویم یا با صادای بلند بخندیم؛ از چیزی لذت ببریم یا برای چیزی گریه کنیم
اما به محض بیدار شدن، در می یابیم که همه آنچه خود را وقف آن نموده بودیم، سایه سراب بوده است!
اینک مائیم و مواجهه با واقعیت؛ اگر به چیزی دلبسته بودیم، اینک حسرت؛ و اگر از چیزی هراس داشتیم، اینک عافیت
اکنون نیز اکثر ما در خوابی عمیق به سر میبیریم. به راستی کدام یک از دغدغه های ما، پس از مرگ همراه ما خواهند بود؟!
«مردم خوابند؛ آنگاه که بمیرند متوجه خواهند شد»
جهت مشاهده هریک از مطالب، کافیست روی آن کلیک کنید.
1. جدائی راه ها
2. انقطاع
5. مردم خوابند
7. وسعت مرگ
10. حرمان
11. قبر چیست؟
12. تا کوی دوست
13. مرگ اختیاری
15. مواجهه با حقیقت
17. صدای قلب
18. دریغ
19. فرار بی فایده
20. آرامش
21. تلخ و شیرین
22. سفر
23. رفتند و رویم
24. متناهی-نامتناهی
26. «من» مجرد
27. اشتباه
28. شهاب
29. انس
30. نو زکجا میرسد؟ کهنه کجا کیرود؟
31. لحظه ها
32. گام ها
33. عجز
34. بیدار شو!
35. ضرورت است رحیل
36. به سان پروانه
37. پایندگی
38. بگذار و بگذر
39. شطّ زمان
40. شطّ خروشان
41. حجاب چهره جان