مرگ اندیشی

مرگ، آغاز زندگی دیگر

گاهی به تفلسف مینشینم. گاهی با فکر مرگ بازی میکنم.
در این وبلاگ، اندیشه های فلسفی خود درباره مرگ را با دیگران به اشتراک خواهم گذاشت. گاهی جملات ادبی نیز به یاری من شتافته است.
نظر دیگران برای من اهمیت دارد.

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انقطاع» ثبت شده است

حجاب چهره جان میشود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

حافظ

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۲۰

ما مسافر هستیم

برخی از ما رسیده اند

و برخی هنوز سفر خود را آغاز نکرده اند

ما نیز در این راه، گاهی همسفر میشویم

گاهی با یکدیگر بطور اتفاقی آشنا میگردیم

و سپس سیر همیشگی این سفر، ما را از یکدیگر جدا میکند

این سفر یک سیر یکپارچه و بدون انقطاع است که هیچ کس را مجال توقف نمیدهند

اولین توقف، آخرین توقف است؛ یعنی مرگ

اما هر کس خودش مسئول انتخاب مسیرش است!

روزی همه با هم جمع خواهیم شد

و سپس هر کس را راهی جایگاهی خواهند کرد که خودش انتخاب کرده!

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۲

مرگ چیزی نیست جز قطع تعلقات انسان از عالم ماده

فرقی نمیکند که این انقطاع چگونه صورت پذیرد

مرگ، ممکن است با جدا شدن همیشگی روح از بدن، حاصل شود

و ممکن است با قطع تعلق انسان از دنیا در زمان حیاتش باشد

در این صورت در حالی که فرد زنده است، مرگش نیز فرا رسیده!

این انقطاع، با اراده خود او و با زحمت زیاد حاصل میشود

او با اختیار خود مرده

و این را «مرگ اختیاری» گویند

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۱:۲۱

در خواب، متوجه حقائق اطراف خود نیستیم

همه فکر و ذکر ما، معطوف به خیالی است که در ذهن میپروریم

شاید از چیزی عصبانی شویم یا با صادای بلند بخندیم؛ از چیزی لذت ببریم یا برای چیزی گریه کنیم

اما به محض بیدار شدن، در می یابیم که همه آنچه خود را وقف آن نموده بودیم، سایه سراب بوده است!

اینک مائیم و مواجهه با واقعیت؛ اگر به چیزی دلبسته بودیم، اینک حسرت؛ و اگر از چیزی هراس داشتیم، اینک عافیت

اکنون نیز اکثر ما در خوابی عمیق به سر میبیریم. به راستی کدام یک از دغدغه های ما، پس از مرگ همراه ما خواهند بود؟!


«مردم خوابند؛ آنگاه که بمیرند متوجه خواهند شد»

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۳:۱۴

و مرگ میرسد

همه وابستگی ها را قطع میکند

اکنون من میمانم و خودم؛ در خلوتی عمیق به آنچه کرده ام نظاره خواهم کرد

آنقدر زمان وجود دارد که تک تک کارهای خود از زمان کودکی تا لحظه مرگ را بررسی کنم

هیچ چیز از قلم نیوفتاده؛ حتی کوچک ترین تصوراتی که به ذهن من خطور کرده، ثبت و ضبط شده است!

آنک فهمیده ام که از ابتدا «تنها» بوده ام؛ اما در توهم همبستگی، هرگز به خویشتن خویش نپرداخته بودم

اما سوال اینجاست که چه چیز خلوت مرا صفا خواهد بخشید؟ کدام فکر و کدام عمل، رهایی بخش من از گرداب حسرات خواهد بود؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۱:۴۶

گاهی کسی را از دست میدهیم. دوری از او به شدت خاطرمان را پریشان میکند.

اما باید بدانیم که ما فقط یک نفر را از دست داده ایم. اما او همه ما را از دست داده است!

گاهی حتی فکر این که یک انگشت ما را قطع کنند، ما را به شدت آزار میدهد.

اما باید بدانیم که او همه بدن خود را از دست داده است!

در واقع عزادار حقیقی آن کسی است که مرده!

به راستی میدانیم که دیر یا زود خواهیم مرد. مرگ دیگران برای ما یادآور این مسئله است. مرگ دیگران پیشقراول عزایی بزرگ است که ما در انتظار آن هستیم. پس شاید شایسته آن باشد که برای خود عزاداری کنیم!

«پس عزا بر خود کنید ای خفتگان»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۰۹:۲۴

مرگ انتقال است.

اما انتقال، بدون انقطاع بی معناست. نمی شود از شیراز به مشهد رفت، و در عین حال از شیراز جدا نشد.

اینجاست که مرگ من، من را از بدن و آنچه در دنیا با آن ارتباط دارم، جدا خواهد کرد.

من اگر دلبستگی زیادی به آنچه با من نخواهد ماند، داشته باشم، پس از مرگ مانند عاشقی خواهم بود که معشوق خود را در مشهد واگذاشته و با اکراه راهی شیراز است. قلبی آکنده به حسرت حاصل این انقطاع خواهد بود.

اگر من خود را به خوبی نشناسم و مانند بسیاران، خود را با بدن اشتباه بگیرم، پوسیدن بدن من برای من به مثابه پوسیدن خودم خواهد بود. این در حالی است که من فانی نیستم! من قرار است تا ابد باقی بمانم!

در این حال من مانند صاحب قصری مشید خواهم بود که پای مرا گرفته اند و کشان کشان از قصر بیرون خواهند کشید و در برهوتی که رد من بر زمین آن نقش میبندد، همچنان به قصر خود چشم دوخته و شاهد ویران شدن تدریجی آن میباشم.

اما این یک روی سکه است!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۴:۴۸